🍯My Cuties🍯
به به یه سلامی دوباره میکنم به همه نی نی وبلاگی های عزیز....همون طور که همیشه میگم ایشالله همیشه حال دلتون توپ توپ باشه و همیشه لبخند رو لباتون باشه😍🤩😊🙏
خب خب همونطور که تو پست قبلیم گفته بودم میخواستم بیام و یه پست جداگونه از دلبرام و عکاسی هام بزارم نمی خواستم که تو پست قبلی بذارم و شلوغش کنم......
کلا من همیشه در حال عکس دیدن حالا چه تو گوگل یا چه تو pinterest باشه هستم و خیلی خیلی برای عکس هایی که میخوام بگیرم بهم الهام میدن چند وقتی بودش که یکیشون ذهن منو خیلی درگیر کرده بودش از اینایی که توی حوضچه اب میریزن و توش گل میریزن و بعد عکس میگیرن یه وقتی تو حیاط پیش بی بی بودم یه گلدون خیلیی چشم منو گرفت و شبیه حوضچه کوچول موچول هم بودش این بودش که از عمه جانممم اجازه گرفتم و بهم قرض دادش منم حسابی شستمش و تمیزش کردم و تصمیم داشتم که ابمو رنگی کنم و بین رنگ های سبز و ابی و صورتی مونده بودم که صورتی رو انتخاب کردم ایشالله اونا بمونه برای عکاسی های بعدی🙂😇😊
و برای عکاسی به گل هم نیاز خییلیی شدید داشتم این بودش که توی تعطیلات بودش فک کنم که بابام و بی بی و مامانم و داداشی میخواستن برن صادق رضا سر خاک مامان و بابای بی بی منم باهاشون رفتم و چون یک محیط جنگلی یا روستایی بودش پر از گل و گیاه بودش این بودش که دستکش و باکس برای اینکه گلا رو بزارم با خودم بردم و بعد از خوندن فاتحه مشغول کار شدم🌻🌺🤩
چون محیطش بسیی جذاب و باصفا بودش بقیه مشغول عکس گرفتن شدن و منم تونستم گلای گوگولی و خوبی جمع کنم و گذاشتم توی باکس و بسی از پیدا کردن گل ها ذوق زده شده بودمم🤭🤩😅😊
کارم که تموم شدش گفتم زشته که من عکس نگرفتم😂🤭 هیچی دیگه گوشی رو گرفتم و شروع کردم رگباری عکس و سلفی گرفتن🤭😂😉 اینو میذارم توی وبلاگ که یادگار بمونه از اون روز قشنگ🌈🤩😇
توی راه هم چند تا گل گوگول دیدم که بابایی ایستادش و رفتم چیدمشون و گذاشتمش توی باکس و بعدش هم راه افتادیم😇🤩
مامانی و داداشی رو رسوندیم مغازه دایی و همراه با بابایی و بی بی یه سر رفتیم تندیر و بی بی برای خونه وسایلی که لازم داشت رو خرید و کنار مغازش یه دختری بودش که بساط کرده بودش که گل های رز قرمز و صورتی گوگولی میفروختش که منم یه شاخه ازش خریدم که گفتم توی عکاسی ازش استفاده کنم🌹
وقتی که رسیدیم خونه گلا رو از باکسشون دراوردم و شستمشون و گذاشتم خشک شن و خودم رفتم بقیه وسایل رو اماده کنم و میخواستم که توی تراس عکس بگیرم برای همین وسایل رو بردم اونجا و اول از همه با گل هایی که چیده بودم کار داشتم........
میخواستم که با گلا اینکارو بکنم چون چند وقتی بودش که ذهن منو مشغول کرده و الانی که دارم مینویسم گلا خشک شدن اما هنوز جذاب و قشنگن و نگهشون داشتم که بازم باهاشون کار دارم😊😉😇
بریم سراغ بقیه عکس ها 📷
من تا وسایل رو بشورم و مرتب کنم و عکس بگیرم قشنگ دوساعت یا بیشتر وقتم رو گرفت و انقدری تمرکز کرده بودم هیچکسی اصلا سمتم نیومد😂😅
کلا اون روز من کار زیاد کردم و با اینکه جنازه بودم ولی باز این حال همون شب عکس هایی که بد بودش رو پاک کردم و خوباشو ادیت زدم مورد علاقه ترین چیز برای من توی این عکاسی اون حوضچه کوچولویی بودش که ابشو رنگی کرده بودم نمیدونم چرا ولی خیلی دوستش داشتم و خاطرخواهش شده بودم اونم شدید😂😊🤩
توی حوضچه چند مدل گل انداختم ولی دیدم خوب نمیشه و هی میره ته و یهو جرقه زد تو دهنم و یاد گل محمدی های مامانم افتادم😂🌺و از اونا استفاده کردم و اب هم یه مدل صورتی طور بودش و با گل محمدی خیلیی گوگول شده بودش😍🤩
اینم اواخر عکاسی بود و کارام داشت کم کم تموم میشد و بیچاره اون گل محمدی ها هم رنگشون رفته بود و اخرای عمرشون بودش ولی دستشون درد نکنه که به عکس من جلوه و زیبایی دادن😍😂👌
.
.
.
دقیقا وسطای عکاسی بودم و خسته و تشنه و گشنه بودم بدجوریی که یهو اروین اومدش رو تراس میگه خواهری ساندویچ میخوری برات بیارم منم که خر ذوق شده بودم گفتم وایی اره😍🤩فداش بشم رفت و ساندویچو برام اورد منم که عین قحطی زده ها افتادم رو سر ساندویچ بیچاره و تا سه نشده تمومش کردم😂😋🍔 ساندویچ بدجور چسبیدش و اصلا شارژ شدم و پر از انرژی کارم رو ادامه دادمم💛
فدات بشمم فنچول من که تو هر شرایطی هواست بهم هست با اینکه ازم کوچیکتری ولی خیلیی هوامو داری عاشقتممم داداشی کوچولمم😊😍😘😇
کارم که تموم شدش و وسایل رو جم و جور کردم که فک کنم تا ریخت و پاش و اتاقم که که ترکیده بودش رو جمع و جور کنم تا 11 یا 12شب طول کشید نمیدونم تا حالا براتون پیش اومده یا نه ولی اونشب از خستگی خوابم نمیبرد با اینکه خسته بودم اصلا نمیتونستم بخوابم و هی تو تخت تکون میخوردم و اعصابم خراب شدش و گفتم حالا که خوابم نمیبره عکسا رو مرتب و ادیت کردم و بعدش رفتم سراغ لپ تاپ و خودمو با فیلم و سریال مشغول کردم که دیدم انگار نه انگار اصلا خوابم نمیاد که نمیاد و ساعت هم پنج یا شیش بودش که مثل همیشه احساس گشنگی بهم دست داد و اروم اروم رفتم سراغ یخچال😂😉😅
و دست عمه هم درد نکنه بابت کیک شکلاتی که درست کردش و تو یخچال بودش و منم خیلی ارادت خاصی بهش دارم این شدش😂😅 که چایی ریختم ویکم وسیله اوکی کردم و میخواستم برای اینکه خسته شم و خوابم بگیره یکم پشت پنجره عکس بگیرم و از طرفی هم هوا خیلیی خوب بودش و به ادم ارامش میداد😍😊🤩😇
☕️🍰🤩😍😊😇❤️
خوب از همین جا اعلام میکنم که هم من و هم مامانی خیلیی عود باز هستیم و همیشه خدا تو خونمون باید عود باشه چون محیط خونه رو خیلی خوشبو میکنه و واقعا به ادم حس خیلی خوب و نابی میده🤩😍👌
من علاوه بر اینکه عکس میگیرم حین عکاسی از محل عکاسی و وسیله ها و مراحلش فیلم میگیرم و بعدش فیلم و ویدیو رو ادیت میزنم و روش اهنگ میزارم ولی حیف نمیتونم اینجا ویدیو بزارم یا شایدم بشه اما من بلد نیستم ولی اگه میتونستم بزارم خیلی خوب میشد🤔
پ.ن. امیدوارم که خوشتون اومده باشه و مرسیی از نگاهتون.....ایشالله همیشه حال دلتون عالیی باشه و زندگی همیشه بهتون بخنده🤩😊😇
پ.ن.2.❤️🧡💛💚💙💜